اپيدمي فقر آموزشي (۲)
عباس عبدي
در يادداشت اول توضيح داده شد كه مجموعه دانشآموزان كشور، در 10 سال گذشته از رشته رياضي رويگردان شدهاند، به طوري كه كمترين داوطلبان در ميان ۵ گروه آزمايشي در رياضي است. دختران بيشتر از پسران، دانشآموزان مناطق ۳ و ۲ به طرز فاحشي بيش از دانشآموزان منطقه يك از اين رشته رويگردان شدهاند. اين تغييرات را چگونه بايد يا ميتوان تحليل و درك كرد؟ آيا ناشي از يك ترجيح آگاهانه است؟ براي مثال آيا وضعيت بازار كار موجب اين گرايش شده است؟ يا علايق فردي افراد منجر به ترجيح رشتههاي تجربي و انساني بر رياضي شده است؟
يا پايين آمدن سطح آموزش و بيزاري از علم و سختي رشته رياضي و نبودن آموزگار مجرب، موجب شده كه ساير رشتهها را انتخاب كنند؟ امسال احتمالا براي اولينبار در طول تاريخ برگزاري كنكور؛ كمترين ميزان شركتكننده در تمام اين ۵ گروه متعلق به گروه رياضي بود. واقعيت اين است كه سطح آموزشي كشور در هر دو مقطع عمومي و دانشگاهي در حال نزول است. اين شايد مهمترين علت اين تحولات باشد. سياستهاي هر دو وزارتخانههاي آموزش و پرورش و علوم اين سطح را با كاهش بيشتري مواجه خواهد كرد. ظرفيت علمي دانشگاههاي ايران به ويژه در رشتههاي مهندسي بالاتر از اين تقاضا است. تقاضايي كه در حال كاهش كمّي و كيفي هست. متاسفانه مسائل و موضوعات اجتماعي به نحو علمي و درستي در سطح جامعه مطرح نميشود تا راهحل مناسبي نيز براي آن پيدا شود. همه مسائل از جمله كاهش زاد و ولد را به بدترين و حتي مبتذلترين شيوه طرح ميكنند و راهحلهاي غيرعقلاني و زيانبار نيز براي آن ارايه ميدهند. مشكل اصلي جامعه ما وجود همين گونه مديريت امور است كه درك درستي از جامعه و تحولات و مسائل آن ندارد. به نظر ميرسد كه براي حل مساله فوق، يعني كاهش گرايش به رياضي و رشد روزافزون گرايش به رشته تجربي، درنهايت رشتهها را سهميهبندي و صورت مساله را پاك كنند.براي فهم ماجرا با يكي از دوستان كه كارشناس خبره در اين حوزه است و از نزديك ۴۳ سال درگير مسائل آموزشي است، علت را پرسيدم، گفت كه كاهش داوطلبان رياضي و رفتن به علوم تجربي دو علت متفاوت دارد؛ در منطقه يك كه مرفهتر هستند، ناشي از رفتن دانشآموزان باسوادتر به تجربي است. برخلاف گذشته كه دانشآموزان نخبه عموما به رياضي ميآمدند و حتي اگر قصد خواندن پزشكي هم داشتند با گرفتن ديپلم رياضي در كنكور پزشكي شركت ميكردند، اكنون به علل آموزشي اين جابهجايي سختتر است، لذا از ابتدا به علوم تجربي ميروند. ولي اين وضع در مناطق ۲ و به ويژه ۳ كشوري، ناشي از ضعف شديد آموزش رياضي در تمام سطوح است. همچنين از دوره اول دولت اصولگرايان آموزش ابتدايي خيلي ضعيف شده است، زيرا گمان ميكنند كه مطالب ابتدايي سخت نيست و هر كس، اگرچه كمسواد باشد، ميتواند دوره ابتدايي را آموزش دهد. به همين دليل كيفيت كادرهاي آموزشي ابتدايي به ويژه در مناطق كمتر برخوردار سقوط كرد. در حالي كه مقطع ابتدايي پايه آموزش عمومي و مثل زيرسازي بتن آرمه ساختمان است. آمار آموزش و پرورش در سال جاري نشان ميدهد كه تعداد دانشآموزان پايه اول ابتدايي حدود ۳۰درصد بيش از پايه دوم است. علت اين امر ياد نگرفتن دانشآموزان پايه اول ابتدايي از طريق آموزش مجازي است. من خودم دانشآموزي را ميشناسم كه مطابق مدارك موجود بايد برود كلاس سوم ولي مدرسه جديد او را در پايه اول قرار داد زيرا هيچ چيزي آموزش نديده بود.بدون ترديد از زمان دولت اصولگراي سالهاي ۱۳۸۴ تا ۱۳۹۲ وضعيت آموزش ابتدايي، نزول فاحش كرده است و اين امر عوارض بسيار بدي را بر كيفيت نيروي انساني و آينده كشور بر جا خواهد گذاشت. ريشه آن نيز درك نادرست مديريتهاي مربوط از اهميت آموزش ابتدايي است. ترديدي نيست كه به علت اين نابخرديها، دچار فقر آموزشي شدهايم و اين فقر مادر فقر اقتصادي و بحرانهاي اجتماعي و رفتاري است و بايد مورد توجه بيشتري قرار گيرد. ادامه اين روند آينده نااميدكنندهاي را پيش روي ما ترسيم ميكند. بايد اظهار تاسف كرد كه اين فرآيند به نحو ديگري به دانشگاهها سرايت كرده است.در كنار فقر و ضعف آموزشي بايد به توقف وجه پرورشي كودكان و نوجوانان نيز اشاره كرد كه در اين دو سال شدت يافته است. شايد اهميت اين بخش مهمتر از آموزش هم باشد. موضوعي كه عوارض آن را دير يا زود شاهد خواهيم بود. آموزش عمومي كودكان از روي تختخواب و گوشه اتاق منجر به هيچگونه پرورش و اجتماعي شدن كودكانمان نخواهد شد. معلوم نيست كه اين مجموعه با چنين وضع آموزشي چرا اصرار به فرزندآوري دارند؟